زندگی بهتر

چهارشنبه ی مریض

چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۳ ب.ظ


روز یکشنبه بخاطر گرمای بیش از حد کلاس،سر درد گرفتم.از اون روز به بعد  سردرد داشتم اما نه خیلی شدید.اما امروز حوالی ساعت 10 و نیم دوباره شدید شد.موقع راه رفتن و بالا و پایین رفتن از پله ها سرم وحشتناک درد میگرفت.ترسیده بودم.با خودم میگفتم نکنه توموری چیزی دارم؟یه قهوه خوردم و استراحت کردم،بعد هم سعی کردم بهش فکر نکنم.دوش گرفتم و الان خوب و سالمم.نتیجه اینکه هرچقدر خداوند رو برای سلامتیم شکر کنم بازم کمه.

امروز با مامان تلفنی صحبت می کردم.چقد دلم سوخت و متاسف شدم.مامان کلا داشت باهام درد دل میکرد و بغض داشت.متاسفم واسه محبوبه که اندازه ی یه ارزن هم از شعورش استفاده نمیکنه! ما هر چی که باشیم بازم مدیون پدر و مادرمونیم.آخرین جمله ی مامانم این بود که شما مث اون نباشید و بعدش خدافظی کرد.

دارم یه پاورپوینت درست میکنم واسه روز یکشنبه.همون روزی که میانترم دارم.موضوعش مثانه و پیشابراه هست.از وقتی که شروع کردم به کار،یه پام اینجاست یه پام توی دسشویی!ینی انقد تاثیر داره لامصب :))) از عصر تا حالا درگیرشم تازه شده 6 تا اسلاید!واقعا خسته نباشم انقد که بازدهیم بالاست :|

و امتحان روز یکشنبه!امروز زیر دوش داشتم فکر میکردم که انقد بچه های کلاسمون ترسو و مضطرب هستن و انقد که جو الکی دادن منم فک میکنم امتحانم سخته!امتحان بیولوژی سلول دارم.بله درس سخت و سنگینیه اما من لیسانس بیولوژی دارم.خجالت داره واقعا!! واسه من که دیگه نباید سخت باشه! من تنها کسی هستم که توی بحث های این کلاس شرکت میکنم و جواب سوال های استاد رو میدم.بقیه خیلی شوت بنظر میرسن،گناهی هم ندارن البته.حرفم اینه که من نباید بترسم.من باید اعتماد بنفس داشته باشم.معلومه که ماکس میشم.

همین ماکس کلاس بودن،یکی از دغدغه های جدی منه!نه به بیخیالی قبلا نه به حرص و جوش الان!توقعم از خودم بالا رفته.بعبارتی پر رو شدم.البته اونقدر آدم نیستم که بدونم واسه ماکس بودن باید تلاش کرد و درس خوند.خب میدونم اما عمل نمیکنم.اصلا زندگیم یه جوری شده.خالی شده.کارم شده کلاس رفتن و خوابیدن و وقت تلف کردن.نه درست و حسابی درس میخونم و نه حتی درست و حسابی تفریح میکنم.تنها تفریحم شده کلاس شنا و گاهی هم پیاده روی!مشکل اینجاست که درس نمیخونم اما بهش فکر میکنم.ذهنم خسته میشه!ساعت هم یه جوری میگذره که یکی ندونه فک میکنه مسابقه ست !!!خلاصه اینه وضعیت من!

هیچ چیز کامل نیست اما امید کامل شدن هست.انگار باید یه دارو بهم تزریق بشه تا راه بیفتم.نمیدونم چه دارویی و نمیدونم کی باید تزریق کنه.اما احتمال میدم این دارو از دسته ی آنتی تنبلی ها باشه و صرفا هم باید توسط خودم تزریق بشه:))

یه اتفاق جالبی که امروز افتاد این بود که من یه بسته ی پستی داشتم.بنابراین من  عقده ای از این دنیا نمیرم! اما حیف که مهیا یه ذره ذوقشو به کار نبسته بود و فقط کارت هاش رو پست کرده بود!! یه مشت کارت :|


  • ۹۴/۰۹/۱۸
  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">