زندگی بهتر

رویاپردازی خوبه به شرطی که...

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۳۱ ق.ظ

من تا همین چند سال پیش آدم بشدت خیال پردازی بودم.تو ذهنم همه چی رو به هم میبافتم و یه زندگی رویایی اما ذهنی واسه خودم درست میکردم. شب ها قبل از خواب، صبح ها قبل از اینکه از رختخواب بیام بیرون، وسط روز و هر موقعی که وقت آزاد داشتم چشمامو می بستم و داستان پردازی رو شروع میکردم.تو خیالاتم عاشق دکوراسیون داخلی بودم.مثلا خیال میکردم خونه ی عمو کوچیکه م مال منه و اسباب و اثاثیه رو همونطوری که خودم دوس داشتم می چیدم.همیشه خونه های نقلی رو انتخاب میکردم.خونه هایی که یه پنجره پشت سینک ظرفشویی دارن...

تو خیال با آدم های متفاوتی آشنا میشدم.بهشون دل می بستم و باهاشون ازدواج میکردم.با تمام جوونای فامیل یه دور ازدواج کردم.بچه دار هم شدم حتی!همه چی رو  هر روز و لحظه به لحظه مث یه سریال تلویزیونی تنظیم میکردم.ولی گاهی یهو میدیدم وسط خیال اون آدم رو تغییر دادم و فرد رویاییم رو گذاشتم سر جاش!

بسته به شرایط رویاهای مختلف داشتم.شاید مهمترین و واقعی ترینشون تصور خودم تو طبقه ی آخر ساختمون آخر دانشکده پزشکی بود

نمیدونم تا کی این عادت همراهم بود و کی بود که بالاخره این رویاپردازی های قبل از خواب رو ترک کردم.  اما یه مدت بود توجهم به این موضوع جلب شده بود که چرا دیگه رویا نمی بافم.چند شبه رویای ماجراجویی و زندگی تو یه کشور دیگه همش تو ذهنمه.رویای آشنا شدن با یه آدم خاص و صحبت کردن باهاش هم هست. الان دیگه میدونم اگه خیالاتمو جدی بگیرم ممکنه رنگ واقعیت بگیرن.شاید باید انتظاری که از آینده دارم رو بصورت منطقی تصور کنم تا باورم بشه که چنین اتفاقاتی میتونن بیفتن و میتونن واقعی بشن :)

  • ۹۶/۰۱/۱۷
  • مریم

نظرات  (۸)

رویا همون آرزوئه؟!
نمی‌دونم من کلا از اول بی رویا بودم، یا از ترس نرسیدن بهشون، سعی کردم به فکرم هم خطور نکنن
طوری زندگی کردم که اگه یه طور دیگه زندگی می‌کردم فرقی برام نداشت
پاسخ:
نه آرزو نیست.رویا رویاست.ایده آل هاتو تصور میکنی
مگه میشه؟ناخودآگاهت چی؟

رویاپردازی که خوبه!
جدی میگما ، یه کم رویاهاتو جدی بگیری بهش میرسی .
من خیلی جدی گرفتم ،،، اولش رسیدما.... ولی خب
خداروشکر الان دیگه سؤسابقه و زندان ها دیگه پاک شده از سوابقم ⁦:-)⁩)))
پاسخ:
آره میدونم ولی باید دقیق و کنترل شده باشه،یعنی باید هدفمند باشه. 
دوران بی آرزو بودنم تموم شد:)
:))))  
نتیجه میگیریم تو رویاهامونم قانون رو جا بدیم :)))
  • بلاگر کبیر ^_^
  • منم یه مدت اینجوری بودم...
    اما نمیدونم چ مرضی داشتم همیشه از یه شروع رویایی و خوب به یه پایان تلخ میرسیدم... باورت نمیشه یهو میدیدم اشکم داره میاد.. به این نتیجه رسیدم دارم پدر خودمو درمیارم و این چه وضعشه؟

    الان ترک کردم :) اگه هم اونقدر بیکار باشم و یهو یه چیزی بیاد تو مغزم آگاهانه میبرمش به جاهای خوب خوب...
    پاسخ:
    عه همچین حالتی واسه منم پیش اومده.ولی وقتایی که حال روحیم خراب بوده.مثلا داداشم که مریض شده بود ذهن من تا آخر فاجعه رو ساخته و پرداخته بود.انقد اعصابم خورد میشد از این موضوع که نگو
    ولی من هنوز تو مواقع بحرانی پدر خودمو در میارم،تو چطور ترک کردی؟
    آها،راه حلشو پیدا کردی:)
    خواب نیست
    آرزو نیست
    لابد هدفم نیست
    پس همون فانتزیه؟!
    مثلا میگن یکی از فانتزیام فلانه

    شاید یه دلیلش اینه که سالی، یه ساعت فیلمم نمی‌بینم...
    پاسخ:
    فانتزی همون رویا ست، مگه نیست؟شباهنگ گیجم کردی تو هم :))
    مثلا تو آینده ی خاصی رو واسه خودت تصور نکردی؟مثلا دوست داشته باشی فلان جا مشغول به کار شی،بعد خودتو اونجا تصور کنی، کارایی که میکنی و موقعیت هایی که برات پیش میاد.
    فیلم هم ببین جانم،دنیا بدون فیلم دیدن یه چیزی کم داره بنظرم. 
    فک کنم از فیلمای بیوگرافی خوشت بیاد :)
    در مورد رویا فکر کردم
    من همیشه کلی دیالوگ تو ذهنم بین ادمای مخلتف و حتی خودم و خودم و خودم و خدا و خودم و مدادم و... رد بدل میشه
    ینی یه جور رویاپردازی مستقل از زمان و مکان
    دیالوگ طور


    پس گروه خونیو چه جوری تعیین میکنن؟! یادمه با میکروسکوپم دیدیم یه چیزایی رو
    پاسخ:
    آره اینم یه جور رویا پردازیه:)

    یه ماده ای هست به اسم آنتی کُر
    سه تا آنتی کر داریم، AوB و rh
    سه قطره خون میذاریم رو یه لام شیشه ای،روی یکی A میریزیم،روی یکی B و یکی هم که Rh
    بعد یه کم صبر میکنیم.
    اگر A لخته شد گروه خونی A هست
    اگه B لخته شد B
    اگر هر دو لخته شد گروه خونی AB
    اگر هیچ کدوم لخته نشد گروه خونی O هست 
    واسه منفی و مثبت بودن هم اگر قطره ی خون سومی که Rh ریخته بودیم لخته شد مثبت و اگه نشد منفیه.
    احتمالا گلبول های قرمز رو زیر میکروسکوپ دیدین:)
    دقیقا من همینطوری بودم. دقیقااااااااا :)))) 
    خیلی شیرینه. نه؟ 
    ولی به یه‌نکته‌ای که رسیدم اینه که حقیقت‌ها و حقیقی‌های زندگیم رو توی رویا و خیال‌بافی‌هام راه ندم! خیلی زجر آوره. چون بعدش آدم چشم باز می‌کنه می‌بینه اونا اینطوری نیستن و اوضاع خیلی با رویا فاصله داره و کلا آدم از ناراحتی میخواد بترکه. نمیدونم. ولی من همیشه حسرت‌هام میشدن خیال‌بافی‌هام. و بعدش مواجه شدن با واقعیت واقعاً سخت بود و هست. هرچند هنوز هم گاهی خیال‌بافی می‌کنم ولی برام بهتره که نباشه ... 
    پاسخ:
    دقیقاً این چیزی که گفتی رو درک میکنم.برام اتفاق افتاده
    باز اینم همون بحث کنترل کردن رویاهاست.اگر برنامه های آینده ت رو بصورت هدفمند تو رویاهات جا بدی نتیجه ی خوبی میده.
    یا اینکه آنقدر قوی باشی که زندگستو تلخ نکنی.  واقعیت ها رو هم بپذیری و در عین حال واسه تحقق رویاهات هم تلاش کنی:)
    با تشکر از توضیحات مبسوطتون. :دی
    من هیچ وقت زیستو درک نکردم :(
    پاسخ:
    خواهش میکنم 
    آخه زیست اول دبیرستان واقعا غیر قابل درک بود :)
    شما چقدر باز و راحت رویاپردازی کردی. همینش خوبه! من حتی موقع رویاهامم دو دوتا چهار تا میکنم برای همین حتی توی رویاها هم لذت نمی‌برم :)) :|
    پاسخ:
    منم یه جاهایی زدم به جاده خاکی،میگم که باید کنترل شده باشه ولی شما هم از اونور بوم افتادی  :))
    بنظرم باید یه سانس باز و راحت بریم تو رویا
    یه سانس با دو دوتا چهارتا:))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">