زندگی بهتر

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

بشدت دلم میخواد از تمام شبکه های اجتماعی (!) بیام بیرون.ولی هی واسه خودم دلیل می تراشم که نه نمیشه

تلگرام= وای آخه کانال توییتر خیلی باحاله...پس کانال اردیبهشت چی؟...گروه بچه های بخش رو که اصلا نمیتونم نباشم،از همه جا بی خبر میمونم

واتساپ= چجوری به بچه های کلاس اطلاع رسانی کنم پس؟  :/

اینستاگرام= ینی من دیگه پست های مرضیه و سبا رو نخونم؟ عکساشونو نبینم؟ :((


 +اگه واتساپ و تلگرام و اینستا نداشتم بیشتر کتاب میخوندم.بیشتر درس میخوندم.بیشتر از خوابگاه میرفتم بیرون و خرید میکردم . میرفتم هواخوری

+از بی جنبگی منه که فکر میکنم حتما باید اینا رو حذف کنم تا اسیرشون نباشم.یادمه وقتی واسه کنکور درس میخوندم واسه استفاده از اینترنت برنامه داشتم.فقط ظهر قبل از ناهار و آخر شب ها.



  • مریم

دارم درس میخونم مثلا.قبلا صدای استاد رو ضبط کردم و الان دارم گوش میدم.داره سیستم تنفس رو درس میده.لهجه ی شیرازی داره،میگه لازم نیس هوا مث بچه ی آدم از این آلوئول در بیاد و از طریق alveolar duct بره توی آلوئول کناری.خیلی راحت از طریق alveolar pore راهشو میکشه میره خونه ی همسایه ! :/
مطالب علمی رو به زبون زیر سطح عامیانه میگه.بعدم میگه که این جا چون کلاس post graduate هست من اینطوری درس میدما شما به بچه های پزشکی با زبان دیگری درس بدید ! :/
چند دقیقه ای هم درباره ی بیماری آسم حرف میزنه و من یادم میاد بچه که بودم آرزوم بود که آسم داشته باشم.از ژست اسپری زدن خوشم میومد خیلی


+ یک دقیقه برای همه ی افراد 60 ثانیه ست.مهم اینه که هر فردی چگونه از زمانش استفاده کنه!
+چشمام خسته شدن،قشر فرونتال مغزم هم بی حس شده :))
+اگه پرداخت الکترونیکی نبود،ما چیکار میکردیم؟
  • مریم

امشب خوابم نبرده و فردا روز کسالت باری خواهم داشت.بدیش اینه که یاسمن قراره ساعت نه بیاد اینجا! 

دیدین بعضی وقتا هزارتا فکر باهم میاد تو سر آدم؟ نصف شبی یادم افتاده برم چک کنم جواب فلان سوال امتحان دیروز رو درست نوشتم یا نه.الان که فکر می کنم می بینم دیروز توی برگه امتحانیم گند زدم.واقعا خجالت آوره

من واقعا از PMS متنفرم،از پست های این شکلی هم همینطور.از شب بیداری هم بدم میاد

من تا همین پریروز احساس خوشبختی میکردما،خوشبخت بودنم وابسته شده به وجود شهرزاد.وقتی میره دیگه نمیدونم چیکار کنم! امروز میخواستم زنگ بزنم خونمون با مامان و بابام صحبت کنم ولی یادم اومد پریروز باهاشون حرف زدم.خب بسه دیگه،حالا فک میکنن چه خبره!تا حالا شده کسی که ازش متنفرید رو خیلی دوست داشته باشید؟عذابه عذااب

من یه چیزی تو گلومه امشب نمیدونم چیه

  • مریم

امروز،توی اتوبوس دختری کنارم نشسته بود که داشت با هدفون آهنگ گوش میداد اما صدای آهنگش رو من هم می شنیدم.از صدای تیف تیف و دوبس دوبس مداوم آهنگ خوشم نمیومد.بهش گفتم ببخشید،فک میکنم صدای آهنگتون خیلی زیاده،چون بیرون هم میاد! گفت واقعا؟اشکالی نداره!خندید. گفتم آخه من اذیت میشم.گفت اشکالی نداره،الان دیگه میرسیم.دوباره خندید.

بعد که رسیدیم پایانه،پاهامو حایل کردم طوری که نتونه رد شه و بره بیرون.گفت ببخشید میشه من رد شم؟عجله دارم.با همون لحن خودش گفتم اشکالی نداره،الان پیاده میشیم و مثل خودش خندیدم.

بعد صبر کردم وقتی اتوبوس خالی شد پاهامو برداشتم و پیاده شدیم.

میدونم کارم درست نبود.بعدش هم فکر کردم که از چی یا از کی خشمگین بودم که سر این دختر خالیش کردم؟گرچه رفتار اونم فرهنگی نبود اما خب...


+ببخشید که نبودم



  • مریم