زندگی بهتر

وبلاگمو دوست دارم

برام آرامش میاره،دلگرمم میکنه،امیدوارم میکنه

فقط کافیه وقتی از چیزی ناراحتم،بیام اینجا و بنویسمش.ناراحتی ها و خستگی هام دود میشن و میرن هوا...


+ :)



چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات
   برو که هیچ کس ندا،به گوشِ کر نمی زند 




  • مریم
اعتمادم رو به آدم های اطرافم از دست دادم.انگار دارم مرحله ی جدیدی از زندگی رو تجربه می کنم.تازه فهمیدم اطرافم چه خبره! 
به آدم ها نباید اعتماد کرد،نباید حرفهای دلت رو براشون گفت،نباید از درونیاتت حتی به یک دوست صمیمی هم گفت! 
باهات طرح دوستی میریزن و انرژی صرف میکنن تا باهات دوست بشن بعد ازت سوء استفاده می کنن! 
بهت وعده ی الکی میدن و به وقتش میزنن زیر همه چی
دو رویی میکنن، قول میدن و عمل نمی کنن،بهت نا رو میزنن، بهت دروغ میگن، تو رو پیش بقیه سیاه می کنن،بعضی آدم ها نفرت انگیزن...

"شهرزاد،نرگس،دکتر ت" اسمتون رو فراموش نمیکنم :(

+تا اطلاع ثانوی به هیچ کس اعتماد ندارم، حتی اونایی که بهترین و خالص ترین به نظر میرسن!
+متاسفانه من اشکم دم مشکمه
+انقدر خسته م که دلم میخواد سال ها بخوابم
+گاهی تصور میکنم جایی روی آسفالت دراز کشیدم و یه غلتک، خیلی آروم از روم رد میشه.آنقدر آروم که له شدن سلول هامو حس کنم.دوست دارم همه ی وجودم تخلیه شه



  • مریم

وقتی خسته و خوابالود توی اتوبوس نشسته بودم و مثل راننده ی اتوبوس منتظر بودم که چراغ سبز شه،پسر جوونی رو دیدم که سعی داشت با ماشین ۲۰۶ش از بین سایر ماشین ها راهی پیدا کنه و به مسیرش ادامه بده.طرز خم شدنش روی فرمون و سرک هایی که با حرکات تند به بیرون و سمت چپ میکشید بنظرم خنده دار اومد.فکر کردم اگر یکی از بالا ما آدم ها رو نگاه کنه تصاویر مسخره ای رو میبینه.آدم کوچولوهایی که سوار قوطی های فلزی شدن و سعی دارن از همدیگه جلو بزنن تا به مقصدشون برسن.توی این مسیر کلی حرص میخورن و بی قانونی میکنن و فکرشون رو با موضوعات مربوط به عبور دادن قوطی از یه خیابون باریک یا پیدا کردن جایی واسه پارک کردن قوطی ها مشغول میکنن.بعضی هاشون حتی به همدیگه فحش میدن! 


Image result


جالبه که پا داریم،میتونیم راه بریم،بدوییم و بپریم... اما واسه کوتاهترین مسیرها هم یه قوطی بزرگ و دست و پا گیر رو دنبال خودمون می کشیم اینور و اونور



+این نوشته اهمیت و ضرورت قوطی ها  رو زیر سوال نمیبره اما طرز استفاده ی ما از ابزارهایی که در اختیار داریم همچنان زیر سواله!!

  • مریم

دلتنگی و هزار تا حس دیگه، یهو هجوم آورده بود به قلبم و اشکم رو درآورده بود.میخواستم بهش فکر نکنم،اصلا ارزش فکر کردن نداشت.فکر کردن بهش خشمی رو در من زنده میکرد که خوب نبود.

بعد به ذهنم رسید که این حالت ها همش بخاطر تنهاییه.هر کسی حرف هایی داره،هرچند ساده و پیش پا افتاده که دوست داره برای کسی به زبون بیاره.من کسی رو نداشتم که اونقدر بهش نزدیک باشم تا حرف های ساده و پیش پا افتاده م رو براش بگم.

اگر هم کسی بود، لابد بعداً بهم ثابت میکرد که مناسبم نبوده.

اما حقیقت اینه که بعضی چیزا رو تنهایی نمیتونم تحمل کنم.حداقل باید یکی باشه که بهم امید و انگیزه بده.بهم بگه که یه روز همه چی درست میشه.که نیازی نیست انقدر نگران باشم و خودخوری کنم...

کاش الان پارسال بود.



+ طی یک حرکت بشدت انتحاری، اینستاگرامم رو نابود کردم :/

  • مریم

نمیخوام ناله کنم...

ولی حالم یه طوری شده که یه لحظه متوجه میشم اشک تو چشام جمع شده و بغض تو گلومه...

  • مریم

+امروز خیلی یهویی راز خوشمزه شدن کلم پلو رو فهمیدم.اول اینکه از سبزی تازه استفاده کنید و دوم هم اینکه حواستون نباشه و پیمونه ی فلفل از دستتون ول شه تو غذا :))

+جدیداً طوری شده که شبا پای لپتاپ رو زمین خوابم میبره.یهو بیدار میشم می بینم ساعت سه شده.پا میشم میرم تو تخت میگیرم میخوابم.خیلی هم لذت بخشه.مث بچگیام.ولی صبح خیلی سرد میشه.با اینکه در و پنجره ها رو می بندم و پتو رو میکشم سرم اما باز صبح نوک دماغم یخ میزنه.کلی هم ویتامین C میخورم که سرما نخورم.پارسال از بس سرما خوردم رکورد زدم 

+احساس بیهودگی میکنم.نمیدونم چرا! نمیخواستم به روی خودم بیارم ولی واقعا همچین حسی دارم!!

+چی بود این فیلم "ماهی و گربه" ؟ خوشم نیومد! پس چرا انقد جایزه گرفته و تحسین شده؟ نکنه من نمی فهمم.ممکنه من نفهمم خب.ولی فیلمش خوب نبود :|

+این آهنگ رو گوش بدید،با سلیقه ی من بیشتر آشنا شید

+پاییز یه حس خوبی بهم میده.کاش پاییز امسال پر از اتفاقای خوب باشه ^___^

  • مریم
                                                           
                             
                             
                             
                             



+ ماشالا به این رو :| جالب اینجاست من اصلا ورودی های جدید،از جمله این خانم رو ندیدم!

+آدرس خوابگاه رو هم از یکی دیگه گرفته،دنبال جزوه و کتاب هم هست!احتمالا میخواد بیاد فضولی ! میخوام بهش اسمس بدم بگم من نیستم،همون شنبه میتونی تو دانشکده منو ببینی:دی خوابگاه خونه ی منه! نمیشه هر کسی سرشو بندازه پایین بیاد پیشم که!

+بدم میاد بدون اجازه شماره مو میدن به هرکی دلشون خواست! 

+فک کرده اینجا تلگرامه!

+احساس میکنم داره از یه ورژن دیگه ی مائده رونمایی میشه:|

+عکس جدید اضافه شد! دمشو قیچی کردم :))

+عصبیم کرد.منم تند برخورد کردم.ولی لازم بود

 
  • مریم
این کتاب رو خیلی وقت بود دیده بودم و قصد خوندنشو داشتم.چند روز پیش در اثر ورزش سطح هورمونام زده بود بالا و تا کتابه رو توی ویترین کتابفروشی دیدم ،رفتم داخل که بخرمش.کتاب رو برداشتم و همینطور که دستم تو کیفم بود و دنبال کارتم می گشتم قیمت کتاب رو پرسیدم که گفت 36 تومن! دیگه روم نشد نخرمش!!

راستش بعد از خریدنش خودمو سرزنش کردم
یه کم فکر کردم دیدم میتونم بعد از خوندنش هدیه بدم به کسی که تو هزینه ها صرفه جویی بشه.ولی دیدم نمیشه.اولا که من طی بیست و چهار سال گذشته کمتر از تعداد انگشتای دست راستم به کسی هدیه دادم و احتمال اینکه بخوام به کسی کادو بدم خییلی ناچیزه و دوم اینکه شاید اصلا دلبسته ی کتاب شدم!

خب واقعا کتاب خوبی بود و خیلی زود خوندمش.ولی همش نگران بودم تموم شه.یه جاهایی آروم آروم میخوندم که 36 تومن بیارزه :))

جلد دومش هم همین قیمته! و من الان در حال سرکوب امیال کتابخوانی خودم هستم!

فردا، پس فردا شنیدم یکی گفت سرانه ی مطالعه کمه جفت پا میرم تو صورتشاااا :/

  • مریم

با داداشم رفتیم و لانتوری رو دیدیم

آخه این چه فیلمی بود؟ که چی؟ این داستانا رو که هزار جا خونده بودیم.اصلا از فیلمش خوشم نیومد.بنظرم خیلی بیخود بود.سوژه ش نو نبود.

نمیدونم چرا اخیرا مد شده فیلمایی که میسازن یه مدل خاصی شده.فیلم با مصاحبه کردن و پاسخ یه عده به سوالی که نمیدونم چیه شروع میشه! بعد میپره تو قصه،دوباره از وسط داستان دوباره مصاحبه ها رو نشون میده.اکثر فیلما جدیدا راوی دارن.فیلمی که راوی داره رو چندان نمی پسندم.وجود راوی یه جورایی ضعف نویسنده رو توی قصه گفتن نشون میده.بارکد،اژدها وارد میشود و لانتوری هر سه تقریبا چنین شرایطی داشتن.

یه قسمتایی از لانتوری بازوی داداشمو چنگ زدم و رومو از پرده ی سینما برگردوندم.سوسول نیستم ولی حیفم اومد حال خوبم خراب شه! 



+داداشم قبل از دیدن فیلم میگفت بعد از ماجرای سکته،دیدم به زندگی عوض شده.میخوام آدم مثبتی باشم.بعد از فیلم  بازم یه حرفایی میزد مث قبل پر از نا امیدی و گلایه از مامان و بابام

  • مریم

خوشبختانه خدا داره همکاری می کنه و زندگیم خیلی بهتر و امیدوارکننده تر از قبل شده.سال آخر کارشناسی که بودم به پیشنهاد شیما(دوستم) سه تا طرح تحققیاتی نوشتیم.اونموقع اصلا نمی دونستیم پروپوزال یعنی چی! ولی خب سه تا طرح توی ذهنمون بود که اونا رو تبدیل به پروپوزال کردیم و از طریق کمیته ی تحقیقات دانشگاه علوم پزشکی فرستادیم واسه تصویب.گذشت تا اینکه تازه امسال تصویب شد و شنبه کار استارت خورد.باید هر روز بریم تعداد زیادی rat رو گاواژ کنیم.گاواژ یعنی به زور یه چیزی رو به کسی خوراندن! خلاصه اینکه کار قشنگی نیست و بوی موش و رت ما رو میکشه ولی خب آخرش میشه چند تا مقاله نوشت و استادی هم که داریم باهاش کار میکنیم زبر و زرنگه و امید هست که مقاله های خوبی از کار در بیاد.

قبل از شروع کار همین استاد یه جلسه ی توجیهی برگزار کرد و توی اون جلسه درباره ی همه چی حرف زد الا این کار تحقیقاتی.نمونه ی کامل یه آدم با فرهنگ و تحصیلکرده بود و وقتی دید ما دوست داریم وارد فیلد پژوهش بشیم ما رو برداشت با ماشین خودش برد برج پژوهشی و اونجا معرفیمون کرد به رییس آزمایشگاه سلول های بنیادی و اون خانم دکتر هم ما رو برد توی آزمایشگاه و بهمون پیشنهاد کار داد.بعد گفت توی این هفته بهم سر بزنید که من و دوست جدیدم فیروزه قراره سه شنبه بریم پیششون! امیدوارم همینطوری نرم و آسون همه چی پیش بره.

از طرفی یه دختره هست تو بخشمون به اسم مائده که اونم یه پیشنهاد دیگه داده و گفت زیر نظر خانم دکتر فلانیه.دختره رو دوستش ندارم.بهش مشکوکم.همش فک میکنم میخواد از من کار بکشه و داره سرم کلاه میذاره.

رفته بودم اتاقش برام تعریف کرد که با چند تا از دوستاش تصمیم میگیرن دوباره کنکور بدن و پزشکی بخونن.به دوستاش میگه بیایید با هم DVD های کنکور آسان است رو بخریم و هزینه شو تقسیم کنیم بین خودمون که ارزونتر در بیاد و نفری 200 هزار تومن ازشون میگیره.بعد نمیدونم چی میشه که یکی از بچه ها به مائده میگه خریدی در کار نبوده و تو فایلا رو از کسی گرفتی و من پولمو میخوام!

وقتی داشتم میومدم اتاقم حواسش نبود هاردشو داد به من که فیلم ببینم.لحظه ی آخر انگار یادش اومد که فیلمای کنکور آسان است روی هارده.نتونست هارد رو ازم پس بگیره،گفت مریم اون فولدری که اسمش عربی هست درس عربی و کنکور آسان است نیستاااا! اون رقص عربیه.منم بهش گفتم من فقط فیلما رو باز می کنم سراغ بقیه ی فولدرات نمیرم.بعد اومدم هارد رو زدم به لپ تاپ دیدم اصلا یه فولدر داره به اسم کنکور آسان است.کنجکاوی کردم بازش کردم دیدم عکسای یکی از بچه های پزشکی که مائده باهاش دوسته هم اون توئه.شک کردم بهش.یعنی یه جورایی مطمئنم که همه رو از این پسره گرفته! این مائده انقد مارمولکه که ازش بعید نیست.با توجه به اون حرفی هم که اون دختره زده که پولمو میخوام و فلان،اصلا بعید نیست!

منم البته قصد ندارم چیزی رو لو بدم! به من چه ! 

ولی به مائده مشکوکم.بخاطر همین رفتم پیش خانم دکتر و گفتم این خانم به من پیشنهاد همکاری توی طرح تحقیقاتی شما رو داده،شما در جریانید؟ گفت نه! منم بی عقلی کردم و بهش گفتم که فک میکنم میخواسته ازم کار بکشه! واقعا نمیدونم چرا اینو به خانم دکتر گفتم.از خودم عصبانیم! 

دیشب رفتم پیش مائده و بهش گفتم من شک دارم بیام توی این کار یا نه ! اونم گفت برو تحقیق کن بعد بیا بهم بگو میای یا نه! 

امروز بهم گفت تو رفتی پیش خانم دکتر ؟ گفتم آره،خانم دکتر هیچ اطلاعی نداشت که! گفت نه خانم دکتر اسمتو یادش رفته بوده !!!! حالا شب صحبت میکنیم

الان من موندم خانم دکتر اون دهن گشادی منو لو داده یا نه! نمیدونم چجوری جمع کنم قضیه رو! همکاری با این مائده رو دوست ندارم.از طرفی شرکت توی طرح تحقیقاتی بشدت به درد آینده م میخوره.نمی دونم چیکار کنم! 


  • مریم