امتحان دارم ولی
یه دیشب واسه مقابله با سرمای هوا و فرار از سرماخوردگی اومدم پایین کنار شوفاژ خوابیدم.صبح طرفای ساعت 5 با صدای چک چک آب از خواب بیدار شدم.از چندین جای سقف آب چکه میکرد.شانس آوردم کتاب اسنل و اطلس آناتومی و لب تابم روی میز نبود وگرنه من امروز عزادار بودم :)) یا شایدم اصلا مرده بودم!چون یه سه راهی برق کنارم بود و آب هم داشت بهش می پاشید!سه چار تا کاسه بشقاب گذاشتم زیر آب ها و اومدم دوباره دراز کشیدم.با خودم گفتم عجب بارونیه! الهام هم رفته بود نماز جماعت صبح! وقتی اومد و اوضاع رو دید گفت واااا آب از کجا میاد؟ گفتم سقف! گفت بارون نمیاد که! آسمون صاف صافه ! بعد گفت لابد از طبقات بالاست!!!
ما طبقه ی آخریم.طبقات بالایی وجود نداره.این بیچاره هم هنگ کرده بود اونوقت صبح! گفتم عزیزم برو بخواب که طبقه ی بالامون آسمونه!
هر سری این سقف چکه میکنه و ما گزارش می دیم و یکی میاد چک میکنه و میره!همین!عین خیالشون نیس که!
چجوری میشه اپلای کرد و از این دنیا رفت؟ :))))
- ۹۴/۱۱/۰۸