شما جای من بودین چیکار میکردین؟
امروز دقیقاً دو ساعت قبل از امتحان،یکی بهم پیام داد که من فلانی هستم از گزینش دانشگاه، باید امروز شما رو ببینم!
اولش که پبش خودم فکر کردم لابد اشتباه شده ولی دیدم دقیقاً اسم دانشگاه منو آورده،منم جواب دادم.ازش خواستم بگه کارش در چه موردیه که نگفت.واسه بعد از امتحان قرار گذاشتیم.
حالا من خودم همینجوری بای دیفالت آی بی اس دارم.یعنی زمان امتحانات عود میکنه،صبح با این پیام بدتر استرس گرفته بودم.قدرت تفکر منطقی رو از دست داده بودم کلاً.هر پنج دقیقه یکبار هم میرفتم دستشویی.اصلا وقت نشد من مرور کنم.
بعد از امتحان همکلاسیم گفت من باید زود برم،قرار دارم.گفتم عه منم قرار دارم،اون یکی هم کلاسی هم گفت منم همینطوووور.معلوم شد طرف به همه مون پیام داده.تک تک رفتیم سر قرار،دیدیم بعله،گزینش یکی از اساتیدمون هست که قراره ترفیع رتبه بگیره.جالب اینجاست که استاد راهنمای خودمم هست.منم تاییدش کردم در هر زمینه ای.البته درباره ی نماز و روزه که سوال پرسید حقیقت رو کتمان کردم. یعنی با اینکه اطلاع داشتم ولی گفتم اطلاعی ندارم.آخه اگر میگفتم براش بد میشد.استاد لایقی هم هست.حقش هست که ترفیع بگیره
درباره ی رعایت شئونات اسلامی هم پرسید،که خب من گفتم وقتی میرم اتاقش تاکید میکنه در رو باز بذارم و رعایت میکنه.ولی نگفتم یه بار سر قضیه ی اینکه فایل شخصی نریزم رو فلشم چه مثالی برام زد!
خلاصه کاملاً صادق نبودم،هیچ کدوممون نبودیم،چون هم میترسیدیم و هم اینکه من پیش خودم فکر کردم حالا نماز نمیخونه،خب نخونه.رابطه ش با خداست،به من چه! به کسی چه؟ شاید هم بخونه! من که صد در صد مطمئن نیستم.البته روزه رو مطمئنم نمیگیره ولی خب بازم من که دلایلش رو نمیدونم.اصلا این مسائل تا یه حدی شخصی هست! قراره ترفیع رتبه ی علمی بگیره نه چیز دیگری!
حالا دارم فکر میکنم کار درستی کردم یا نه؟
- ۹۵/۱۰/۲۱