زندگی بهتر

محمدرضا

پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۸ ق.ظ
بعضی وقتا دوستت دارم ولی بعضی وقتا هم فک میکنم یه احمق بی پروا هستی که نمیشه دوستت داشت.وقتی گفتی تو ایران اغلب روی تولید مثل کار میشه و اساتید خانم روی تستیس کار میکنن و اساتید آقا روی اواری نتونستم جلوی خنده هامو بگیرم.چشم انداختم تو چشمات که شبیه چشمای یه مار  سمیه و خندیدم.ولی امروز که گفتی پونز مث شورت مامان دوزه دیگه به عقلت شک کردم.
در کل سرگرمی خوبی هستی.گرچه یه کم منحرفی.فک کنم خیلی تو کفی.البته مهربون هم هستی.وقتی بهت گفتم منتظرم تا قسط اول پایان نامه م بیاد خندیدی.انگار داشتم تهدیدت میکردم.ولی تو فقط خندیدی.با اون چشمای ماریت.
تو خیلی نحیف و کوچولویی.نمیدونم چرا بعضیا ازت خوششون نمیاد.البته انتقام جو هم هستی.یادمه سر سمینار ترابی چجوری خروس جنگی شده بودی.داشتی تلافی میکردی.ولی سر سمینار پریسا لام تا کام حرف نزدی. از ترس استادش.هیچ کدومتون حرف نزدین.
از درس دادنت خوشم میاد.تسلط داری.حالیته داری چیکار میکنی.آدمو ضایع نمی کنی.حیف که دیگه باهات کلاس ندارم.ولی به نظر میرسه آدم پایه ای باشی.با پسرا که خوب جور میشی.خصوصا با اون پسره ،بختیاری،بدجوری جیک تو جیک شده بودین.ولی همون روز اول بهم فهموندی کار کردن با دخترا برات سخته.فک کردم شاید چون دخترا یه خورده گیج میزنن اینجوری میگی.سعی کردم وایز باشم.دقیق و وقت شناس باشم.فک کنم تونستم خودمو بهت ثابت کنم.ولی گمونم در کل شناختی که ازم پیدا کردی این بود که یه خورده خود شیفته و از خود راضی هم هستم.
در ضمن من دعوتت نمی کنم خونه مون.انقد زور نزن :))



  • ۹۵/۱۰/۰۲
  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">