این روزها دارم یه نفس راحت میکشم. بعد از ظهرها که میرسم خونه، بعد از دوش آب سرد، یک ساعتی رو میخوابم (این یعنی خیلی بیکارم). من از اول قرنطینه تصمیم گرفتم کارایی که از قبل موندن یا برنامه هایی که به درد آینده م میخورن رو انجام بدم. بهمین خاطر یه برنامه ریختم و اول شروع کردم به نوشتن یه مقاله ی مروری که از قبل هماهنگی هاشو با یه استاد ایتالیایی انجام داده بودم. خب من تا حالا مقاله ی مروری ننوشتم و بعنوان اولین تجربه و بدون آموزش قبلی میتونم بگم که خوب پیش رفتم. در کنارش مقاله ی ارشدم که از سال 97 مونده رو هم دوباره باز کردم و روش کار کردم و فرستادم برای اساتید. تو این فاصله تا استاد ایتالیایی و این دوتا تحفه ی ایرانی جواب بدن شروع کردم یه پروپوزال نوشتم برای استاد ایتالیایی که خیییلی کار سختی بود. حدود 25 تا ایمیل رد و بدل شد و یه مصاحبه ی اسکایپ هم داشتیم تا من بالاخره تونستم با کمکشون این پروپوزال رو بنویسم. سختیش اینجا بود که با موضوع آشنایی نداشتم و وقتم هم خیلی محدود بود. باید یه عالمه مقاله میخوندم و چیزای جدید یاد میگرفتم و ایده میدادم و مینوشتم. خودم تشبیهش میکنم به یاد گرفتن یه زبان جدید در مدت محدود. خب استاد ایتالیایی خیلی کمک کرد وگرنه عمرا نمیتونستم به این خوبی انجامش بدم.
شانسی که این وسط آوردم همین کرونا بود که باعث تعطیلی و بعدشم شیفتی سر کار رفتنمون بود. چند تا از شیفتامو هم مرخصی گرفتم و تعطیلاتمو پیوسته کردم. تو تعطیلات رفتم خونه (شهرستان) و خداروشکر دیگه نمیخواست واسه خرید و آشپزی وقت تلف کنم. تفریح و کوه و در و دشتمم به جا بود :))
خلاصه کرونا و قرنطینه تا الان برای من فرصت های خیلی خوبی درست کرده و منم واقعا سعی کردم نهایت استفاده رو ببرم. امیدوارم به اون نتیجه ای که شایسته ی این تلاش هاست برسم.
سر کار اما طبق معمول وضع مناسبی ندارم. کار کردن تو این مملکت حرومه بخدا. من واقعا توصیه میکنم اگر کسی برنامه و آپشن داره برای سر کار رفتن حتما حتما دنبال کاری باشه که رئیس مستقیم نداشته باشه. بنظرم حتی شده در آمد کمتری داشته باشین اما این موضوع رو در نظر بگیرید (البته منم شانسم خورده به یه جو سمی و رئیس بیشعور. شاید همه مث من نباشن). آخ که اگر بخوام داستان های اینجا رو بگم میشه مثنوی هفتاد من. فقط همینو بگم که زمانی که من کارمو شروع کردم لیست حضور غیاب دانشجوها سر و ته بود. یعنی روی کاغذ بجای اینکه از بالای کاغذ شروع کنن و یک بالای صفحه باشه، یک پایین صفحه بود و از پایین میومد بالا. خدا شاهده!!! سالهای سال لیستشون همین بوده. شما حالا همینو تعمیم بدین به بقیه ی چیزا. اصلا بذارین عکس لیست رو بذارم اینجا ببینید :))) ضمن اینکه من کجکی عکس نگرفتم، ذاتا کجه:)))
من از ته دلم آرزو میکنم دانشجوها برگردن، فشاری که رئیسم و همکارم بهم وارد میکردن با ارتباطی که با دانشجوها داشتم تعدیل میشد. واقعا دلم براشون تنگ شده، حتی دلم برای اون زبون درازا و بچه پر رو هاشونم تنگ شده. مطمئنم اون عوضیا هم دلشون واسه من تنگ شده:)) چون من خیلی سر به سرشون میذاشتم و کرم میریختم. با این حال ازم حساب میبردن و هیچوقت پاشونو از گلیمشون درازتر نمیکردن. سر امتحانای عملی هم البته خیلی هواشونو داشتم. میومدن التماس که تو رو خدا میشه شما هم بیایید سر جلسه؟ مایه ی آرامششون بودم. امتحانای بچه های پزشکی یه چیز خاصیه. مخصوصا تو دیوونه خونه ای مثل اینجا! اگر روز امتحان بیایید ببینیدشون ممکنه اشک تو چشماتون جمع بشه از دیدن وضعیت بچه ها. من حتی گاهی دخترا رو بغل میکردم که استرسشون بریزه.
اگه بخوام یه کم درباره ش توضیح بدم اینه که بچه ها یک ساعت قبل از امتحان تو یه اتاق کوچیک قرنطینه میشن. همراه داشتن موبایل، اسمارت واچ و حتی گاهی کتاب و جزوه ممنوعه. تو این مدت بچه ها به هوای آزاد، آب و سرویس بهداشتی دسترسی ندارن:( از سختی درس های بخش ما که بگذریم، امتحان ایستگاهی برگزار میشه و توی سالن تشریح. پس باید روپوش،ماسک و دستکش بپوشن. هر ایستگاه دو تا سوال داره و در بهترین حالت 50 ثانیه وقت داره. اتمام وقت هر ایستگاه با یه زنگ پر سرو صدا اعلام میشه که خود این زنگ همیشه مورد اعتراض بچه ها بوده چون واقعا صداش ناجوره. 30 تا 40 تا سوال رو باید جواب بدن. فرصت برگشت و تصحیح وجود نداره و خیلی ها به راحتی این درس ها رو میفتن. بعد از امتحان هم حدود 20 دقیقه قرنطینه میشن و بعد میتونن برن.
خلاصه دانشجوی پزشکی برای من خیلی قابل احترامه و همیشه هم گفتم مقایسه ی رشته ی پزشکی با تاپ ترین رشته های مهندسی قیاس مع الفارقه.
برم که به کارام برسم. داریم این بیغوله رو مرتب میکنیم. میخوام وقتی از اینجا رفتم یه اثر خوب به جا گذاشته باشم از خودم:)