زندگی بهتر

خوب کردم اصلا

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ق.ظ


من،اینجا،توی این خوابگاه،یک روز نزدیک صبح،اموال عمومی رو تخریب کردم.اما ضربه ای که به بیت المال زدم جبران پذیر بود انگار.همین امشب دیدم که جبران شده!

داستان از این قرار است که دستشویی واحد ما یک فن داشت که صداش با صدای یک تراکتور برابری میکرد.

اینجوری :غاااااااااااااااااااااااااااااررررررررررررررررررررررررررر

یک دوست عزیزی هم بود به اسم صدیقه که صبح ها وقت نماز صبح ، فن دسشویی رو روشن می کرد و جمع کثیری از نماز نگراران غرق در خواب رو زا به راه!

صدیقه اما از واحد ما رفت و سکوتی باور نکردنی بر واحد ما از هر لحاظ حکم فرما شد.البته زیاد طول نکشید چون 6 نفر از بازماندگان قوم مغول به واحد ما منتقل شدند .این دوستان تا حالا یک فن دستشویی رو از نزدیک ندیده بودن.بخاطر همین علاقه ی زیادی داشتند به روشن کردن و روشن گذاشتن فن! همه جا صدای غاااااااارررررر میومد،توی خواب،بیداری،سر سفره،وقت گریه،وقت خنده حتی!کار به جایی رسیده بود که به لطف قدیمی بودن ساختمان و مهندسی دره پیتش بوی دستشویی از طریق دریچه ی کولر به اتاق ها می رسید.گوش مغولان هم بدهکار نبود.این شد که یک روز ،نزدیکی های اذان صبح،با عصبانیت پتو رو کشیدم کنار،رفتم آشپزخونه،یه چاقو برداشتم و سیم قرمز فن رو کات کردم و این بمب لعنتی خنثی شد! 

دو هفته در آرامش گذشت و مغول ها نفهمیدن از کجا خوردن تا اینکه امشب فن تازه نصب شده رو دیدم که به غایت مظلوم و بی صدا بود و از عقده ای شدن مغول ها جلوگیری می کرد.


حالا مونده اون قضیه ی تخریب اموال عمومی!


  • ۹۴/۱۱/۳۰
  • مریم

نظرات  (۷)

  • مهدی رنجبر
  • چاقو؟!
    البته خدارو شکر هنوز سالمید ولی دفعه بعد مراقب باشید اگه سیم کشی اصولی نباشه کاری نداره برق وصله یا قطعه یا ... خیلی راحت میگیره و ول هم نمیکنه :)
    پاسخ:
    چاقو دسته ی پلاستیکی داشت
    آدرنالین خون من هم بالا بود اون لحظه!
    :-)))
    یهو یاد ساعتم افتادم. منم زمان دانشجویی یه ساعت داشتم وقتایی تنها بودم میزاشتم روی زنگ (موبایل هنوز فراگیر نبود) . این لعنتی وقتی زنگ میخورد، دیگه قطع نمیشد :-)  دو سه بار توی خواب و بیداری، محکم کوبیدمش توی دیوار،، بعدش سر فرصت با دلسوزی مینشستم و دو ساعت جمعش میکردم و سرهم بندیش میکردم :-) 
    پاسخ:
    :))))
    با دلسوزی:)))
    احسنت! خوشم اومد...
    میگماااااااااا  شما آدمم میکشی؟
    راستیتش من یه چند تا موجودِ از هواکش رو اعصاب تر دور و برمه که خونشون حلاله به واقع
    میخواستم یه سر بیای تهران
    با چاقوت البته
    یه جماعتی دعاگوت خواهند بود
    :دی

    پاسخ:
    با این کله ی خرابی که من دارم شاید یه روز آدم هم کشتم.اما اگه خواستم آدم بکشم گزینه های روی میز خودم رو میکشم :دی

    اومممم کارتون که خطرناک بوده خیلی :/
    ولی خب نتیجه بخش
    پاسخ:
    وقتایی که عصبانی میشم اصلا نمیدونم چی خطر داره و چی نداره
    آغا ولی دسته ی چاقو پلاستیکی بود،هنوزم خطر داره؟:)))
    ما یه بار تو خوابگاه اتاقمون کنار بلندگو بود،هرروز صبح مناجات قبل از اذان صبح و بعد از اذان رو باید به گوش جان میسپردیم :|
    تازه سرپرست میگرفت میخوابید یادش میرفت اون لامصبو خاموش کنه:/
    ما باید صبح زود بیدار میشدیم تق تق تق از طبقه چهارم میرفتیم پایین بیدارش میکردیم تا اون لامصبو خاموش کنه :|
    طی یه اقدام کاملا ایثارگرانه با ناخن گیر سیم بلندگو رو قطع کردیم و تا دو ترم راحت بودیم:)
    اصلن هم عذاب وجدان نگرفتیم:/
    پاسخ:
    آفرین!! 
    تو هم خوب کردی اصلا
    ایول:))
    پاسخ:
    مثل اینکه کارم خطرناک بوده ولی :دی
    این که بیتالمال حساب نمیشه.یه سیمو نصف کردی!!!چیز خاصی نیست
    پاسخ:
    با این کارم فن بیچاره رو ترکوندم:))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">