حال خوب
نوشتن توی وبلاگم رو باید جدی تر بگیرم. انگار گره گشاست. خدا خودش کمک کرد. کمک که نه، مثل همیشه برام معجزه کرد. مامانم میگه هم دعای من و باباته هم تلاش خودت.
الان قفلم هنوز. ولی طی همه ی این داستانا، فهمیدم باید روی خودم بیشتر کار کنم که در مواجهه با مشکلات آرامش خودمو از دست ندم و با اطمینان بیشتری رو به جلو حرکت کنم. باید فکر کنم بهش، مشورت بگیرم و شخصیت خودمو بهبود بدم.
این روزا هم اغلب سرم توی لپتاپه و دارم مقاله میخونم. از آخرای اسفند تا الان فقط سه روز رفتم سر کار و بقیه ی روزا رو روی مقاله ی ارشدم کار کردم و یه مقاله ی دیگه رو تا یه جایی نوشتم. یه کم زبان خوندم و آشپزی کردم و تا تونستم خوابیدم.
پیش رو کلی مقاله دارم بخونم و چند تا پروپوزال بنویسم و مهمتر از همه اینکه خودمو آماده کنم واسه آزمون آیلتس که ازش واسه خودم یه غول بزرگ ساختم.
از احوالپرسیتون و پیشنهادهای کمکتون هم خیلی ممنونم
امیدوارم بتونم بیشتر بنویسم و این دوستی های قشنگ وبلاگی رو حفظ کنم.
- ۹۹/۰۲/۱۱
فکر کنم همین که از به هم ریختگیهامون بنویسیم و بعدش وقتی حال خوب هم اومد ثبتش کنیم. بعدها وقتی سختتر شه یا تو یه چیز جدیدی دست و پا بزنیم، میتونیم برگردیم به پستهای قبلی و یکییکی بخونیمشون که چطور از اون روزها گذشتیم.
خداروشکر که حالت خوبه. :)