زندگی بهتر

درباره ی ازدواج

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۲۱ ق.ظ

1- تعطیلات عید که بود عمه م اینا یکی دو روز مهمونمون بودن.محور بحث ها هم این بود که من از میون دانشجوهام که همگی هم در حال تحصیل پزشکی هستن یه مورد خوب واسه ازدواج با پسر عمه پیدا کنم.محمود یکسال از من کوچیکتره،دانشجوی سال اول کارشناسی ارشد عمران سازه ست. حین صحبت دیدم عمه م و پسرش یه اختلاف نظر های کوچیکی دارن، بخاطر همین چندین بار تاکید کردم که اگر من کسی رو معرفی کنم فقط بر اساس ظاهرش هست و شناخت بقیه ی چیزا برعهده ی خودتونه.محمود، بعد از تعطیلات تا الان دهن منو سرویس کرده.از بس زنگ میزنه و پیام میده.خیلی واضح بهش گفتم نیازی نیست هی ازم بپرسی چی شد و چطور بود.خودم اگر موردی بود بهت میگم ولی به گوشش نمیره.از اون طرف هم دخترای دسته گلم، یکی از یکی بهترن.انتخاب خیلی سخته! بعد تازه اگه اونا قصد ازدواج داشته باشن... البته من خودم شخصا وارد این ماجرا نمیشم.نمیخوام بفهمن من دنبال مورد ازدواجم،زشته:))

2-  "مستر نیما" ی بلاگستان ازدواج کرد.من بین بلاگرهایی که میشناسم همیشه دوست داشتم مستر نیما و زین العابدین و لافکادیو زودِ زود ازدواج کنن و همیشه براشون دعا میکنم.

3- واسطه ی ازدواج بودن قشنگه ها،اگه دو طرف رو خوب بشناسی قشنگتر هم میشه.یه دوستی دارم میشینه فک میکنه کی واسه کی مناسبه،اگه پسره قصد ازدواج داشت به همدیگه معرفیشون میکنه.این بارم منو شکار کرده که البته فکر نکنم به جایی برسه

4- من یه بدی دارم،حرف ازدواج که میشه حاضر و آماده م، اسم خواستگار که میاد و قضیه یه کم جدی میشه، یهو قصد ازدواجم از بین میره:))


  • ۹۶/۰۱/۳۱
  • مریم

نظرات  (۵)

بندِ 4 :))))
ما چند ساله که شماره‌ی خونه‌مونو اختصاص دادیم به اینترنت (اختصاص دادیم؟ چه قدر رسمی شد جمله‌ام!!! تأثیرات مقاله‌نویسیه‌هاااا) و شماره‌ی جدید گرفتیم و این شماره رو هیچ کدوم از دوستام حتی سهیلا و نگار هم ندارن. هر کدوم از دوستام که بی‌مقدمه یا بامقدمه! بحثِ شماره‌ی خونه‌تون چنده و نداریم و اینا رو پیش می‌کشن به طرزِ تابلویی می‌فهمم سوء قصد دارن :))))

+ من هر موقع میرم جاهای زیارتی، یه لیست بلندبالا درمیارم که توش اسامی بلاگرانِ مجرد رو نوشتم و دعا می‌کنم با یکی لنگه‌ی خودشون! ازدواج کنن.
پاسخ:
تو هم از مشمولین بند 4 هستی؟ :))
سوء قصد :))) خدایی خیلی سخته،من که قشنگ یه جمهوری مستقل واسه خودم درست کردم سخت راضی میشم از دستش بدم 

+خدا مرادتو بده خواهر که اینقدر خیرخواهی :دی
  • گمـــــــشده :)
  • ما یه حاجی داشتیم تو بلاگ همه ذوست داشتیم ازدواج کنه الان دخترش دو ماهه اس فک کنم

    حس جالبیه واقعا

    برای ازدواج منم دعا کن خب

    :)))

    پاسخ:
    حاج آقا آخوند روحانی رو میگی دیگه،من از دوران مجردیش تا الان که باباست میشناسمش.حاجی خودش زرنگ بود کار به دعای ما نکشید :))
    چشم ،دعا میکنم
    ای خدا این گمشده پیدا بشه :))
    بند 4 خود منم! :)) به قول ارسطو من قبلا خیلی ازدواجی بودم الان دیگه ازدواجی نیستم D:
    پاسخ:
    :)))
    همش زیر سر آمریکاست،ببین با جوونای ما چه کرده!همه بند 4ی شدن
    من الان ازدواجی هستما،پاش که میفته دیگه نیستم
    حاج مهدی رو معرفی کن... 
    آها باید دختر معرفی کنی؟ ⁦:-)⁩
    خب یه دختر هم درنظر داشته باش واسه حاج مهدی. تا اوکی بودی تیز میایم شیراز. ⁦:-D⁩
    پاسخ:
    :))
    حاج مهدی از مشمولین بند چهاره
    قبلا خیلی ازدواجی بود ولی الان دیگه نیست،شرمنده:))
    این بند ۴ رو همه میگن، ولش
    پاسخ:
    قبول نیست،خودش باید بیاد بگه:دی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">