فک کردم از شر دایانسفال* راحت شدم ولی....
از اون جایی که دیشب دیر خوابیدم امروز صبح نتونستم زود بیدار شم و درس بخونم.درس نخونده هم نمیشه رفت سر کلاس.یه کم هم روحیه م مناسب نبود،بخاطر همین پیام دادم به همکلاسیم که به استاد بگه من حالم خوش نبوده و نمیام کلاس و عذرخواهی کنه از طرف من!
کلی هم خوشحال بودم که آخ جون،نمیرم،از شر این جلسه خلاص شدم!
چند دقیقه مونده به ساعت شروع کلاس،دو تا از همکلاسی هام بهم پیام دادن. یکیشون نوشته بود من مریضم نمیتونم بیام کلاس،اون یکی هم فقط اطلاع داده بود که نمیاد.(من نماینده ی کلاسم،بخاطر همین بهم اطلاع میدن)خیلی تعجب کردم، لعنت به این شانش! یکبار در طول ترم میشه همچین کاری کرد،اونم به فنا رفت
فقط موند یک نفر که قطعاً واسه یه نفر کلاس تشکیل نمیشه
اون همکلاسی که گفته بود مریضم وقتی می بینه اوضاع اینجوریه پامیشه میره کلاس.استاد میاد درس رو شروع میکنه ولی معلوم میشه اون دو نفر درس نخوندن.بخاطر همین کلاس رو کنسل میکنه و الان هر چهارتامون مجبوریم فردا درس خونده و حاضر و آماده بریم کلاس و بابت گندکاری امروزمونم توضیح بدیم :/
+حالا فک نکنین ما اهل درس نخوندن و غیبت کردن و پیچوندنیم.جرات چنین کاری نداریم.دیروز خیلی ازمون کار کشیدن.خستگی دیروز این اتفاق مسخره رو رقم زد
*دایانسفال بخشی از مغز هست که قرار بود امروز سرکلاس در موردش صحبت کنیم!
- ۹۶/۰۱/۲۷