زندگی بهتر

Eye contact

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۲ ق.ظ

چند سال پیش، قبل از اینکه دور نمایی از آینده ی تحصیلیم داشته باشم،آوازه ی یکی از اساتید حال حاضرم رو زیاد می شنیدم.ندیده و نشناخته شیفته ش شده بودم.باید اعتراف کنم که من از اون دست آدم هام که تحصیلات و موفقیت افراد میتونه تاثیر زیادی روم بذاره و منو اغوا کنه.

وقتی تصمیم گرفتم درسمو ادامه بدم،حتی قبل از اینکه کنکور بدم گشتم و پروفایل لینکدین همین استاد رو پیدا کردم و با پررویی بهش پیام دادم که بخاطر نتایج مهمی که از پژوهش جدیدتون گرفتین بهتون تبریک میگم، امیدوارم یه روز افتخار شاگردی شما رو داشته باشم و... 

نمیشه گفت چاپلوسی کردم اما خب اونموقع یه کم خام بودم.آقای دکتر هم جوابمو به خوبی داد.گذشت تا اینکه یکسال بعدش قبول شدم و مقطع جدید رو شروع کردم.گشتم دنبال اتاقش،تابلو اتاقش سر جاش بود اما خودش نه! واسه گذروندن دوره ی فوق دکترا رفته بود آمریکا.ناک اوت شده بودم.دوست داشتم استاد راهنمام باشه.اصلا یکی از انگیزه های مخفی و ناخودآگاه من واسه انتخاب این رشته و این دانشگاه همین آدم بود.

دوباره رفتم لینکدین بهش پیام دادم و اونم گفت مهر ۹۵ برمیگرده.و من منتظر موندم تا برگشت و در حال حاضر داره اندام تحتانی رو بهمون درس میده.به محض حضورش توی گروه هم رفتم پیشش و بهش گفتم خیلی به سلول های بنیادی علاقه دارم،خصوصاً از نوع عصبیش!! و ازش واسه پیدا کردن رفرنس مطالعه م کمک خواستم. 

از همون جلسه ی اول تدریسش، من یه جور دیگه ای شده بودم.همیشه عادت دارم از پیش درس رو مطالعه میکنم ولی واسه درس ایشون، از پیش مطلب رو قورت میدم.با خودم کتاب و اطلس میبرم سر کلاس.با شوق درس رو گوش میدم، مشتاقانه و جدی توی بحث شرکت میکنم و مهمتر از همه اینکه توی چشماش نگاه میکنم.

یک بار هم بخشی از درس رو ارائه دادم که ارائه ی کاملی بود و با بدجنسی تمام میگم که خوشبختانه همکلاسی هام گند زدن و استاد از کار من خوشش اومد.

توجه استاد رو به خودم جلب کرده بودم.در تمام جلسات بعد، متوجه می شدم که انگار فقط داره واسه من درس میده.کم پیش میاد به اون سه تا نگاه کنه.نقاشی ها رو واسه من میکشه.رو به من توضیح میده.از من سوال میپرسه،با من شوخی میکنه....و من لذت میبرم از اینکه تمام توجهش مال منه.از اینکه تونستم جذبش کنم.

موضوع جنسیت اصلاً و ابداً برام مطرح نیست.داشتن توجه کسی که بهش اهمیت میدی، صرف نظر از جنسیتش،میتونه تو رو پر از حس خوب و انگیزه کنه و من این حس خوب رو دارم.

از طرفی نماینده ی کلاسم و واسه هماهنگی کلاسا زیاد به اساتید اسمس میدم و زنگ میزنم و این استاد عزیزم هم خیلی اهل زنگ و اسمسه و بخاطر هماهنگ کردن ساعت کلاس خیلی باهام چونه میزنه و دهن منو سرویس کرده ولی... از کاراش حرصم نمیگیره! 

میدونم تحت فشاره،چون خانمش و دوتا بچه هاش آمریکا موندن و دلش مخصوصاً واسه دختر کوچولوی شیرین زبونش تنگ میشه و هر صبح باهاش اسکایپ میکنه.

حالا چیزی که باعث شد این پست رو بنویسم این بود که امروز یکی از هم کلاسی هام عنوان کرد که متوجه این تبعیض شده:)) 

منم واسه پاک و مطهر کردن خودم همه چیز رو به درس ربط دادم که من همیشه خیلی دوست داشتم دست و پام رو بشناسم و استاد خیلی خوب درس میده و.... 

اعتراف آخرم هم اینه که این استاد میخواد برگرده آمریکا، یعنی شاید نیاز نباشه تو سایت دانشگاه ها بگردم که how to apply  و دنبال استاد بگردم و از این حرفا! 

میدونم دوست داشتنم هدفمند بوده اما در عین حال ساده و زلال هم هست!

  • ۹۵/۱۰/۰۵
  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">