تو این هوا میچسبه یقهی کاپشنو بدی بالا، دستاتو بکنی تو جیبت، تو خودت لوله شی و تنهایی قدم بزنی. همزمانم شهرام ناظری از توی هندزفری بره توی تنت و بوی بارون از تارِ لطفی بالا بره و خنکای خش خش برگها دست بکشه به موهات و نسیم خوشعطر پاییزی تن خستهات رو در آغوش بگیره و ببردت روی ابرها و ذهنت رو از هر چی آشفتگی و وهم و خیال خالی کنه...
پاسخ:
چه توصیف کاملی
کاش ذهن به همین راحتی از آشفتگی و وهم و خیال خالی میشد :)