حس نا امنی
سرپرست خوابگاه کلید اتاق رو ازم گرفته،کلید ندارم در رو از پشت قفل کنم.کلیدمون گم شده،مجبور شدم کلید سرپرستی رو بگیرم که دیشب اومد ازم گرفتش.گفتم کارتمو گرو میذارم کلید دستم باشه،قبول نکرد و عوضش یه داستان واسم تعریف کرد.گفت چند سال پیش تو یکی از خوابگاه ها،یه دختره که تازه از حمام اومده بوده بیرون میره تو اتاق و در و از پشت قفل میکنه.شروع میکنه موهاشو سشوار کشیدن که یهو برق میگیردش و میفته میمیره.از اونجایی هم که در رو قفل کرده بوده و کلیدی تو سرپرستی نبوده تا ۳ روز جسد دختره رو زمین میمونه و بعد هم که متوجه میشن با وضع بدی روبرو میشن و.... بعدم گفت از اون تاریخ به بعد، اداره همیشه چک میکنه که هر اتاق یه کلید تو سرپرستی داشته باشه.
البته من از این داستان هیچ عبرتی نمیگیرم، فوقش میتونم موهامو خشک نکنم اما اینکه در رو قفل نکنم هرگز!
جالب اینجاست که این ماجرای قفل کردن در رو توی خوابگاه قبلی نداشتم.فک کنم بخاطر این بودش که اونجا سیستمش فرق میکرد.واحد به واحد بود و واحد ما ۴ تا اتاق داشت.ولی اینحا یه راهرو درازه و کلی اتاق.بعلاوه ی اینکه اونجا بندرت تنها میشدم ولی اینجا دائم تنهام.
الانم دو تا آقا دقیقا پشت در اتاق من دارن برق کشی میکنن،در هم قفل نیست.واقعا حس بدیه!!!
- ۹۵/۰۶/۰۴